دل!
دلم گرفته هوای گریه دارمچشمان نامحرم دیگران رو در کنارم می بینمو به ناچار گریه هایم رو در پستوی پلکهای خیسم پنهان می کنماین منمدچار درهای گرانشکسته از غم روزگار محو آرزوهای دیرینغصه های فروخفتهمن و...
View Articleدرد
من آستانه دردممن زاییده دردمگویی خود یک دردممن دچار یک دردمشوریده حال. سردم استغمگینم.فریاد رسی هست؟به گمانم نیستمن دچار این دردم.سرکوب شده !زنجیره ای از دردم.من خاستگاه دردم!----(هزیان گویی های یک...
View Articleدچار مرگ
غمگینمگویی دچار مرگمدچار درد گران و سنگینمن چنین راهی را نخواسته بودماین همه درد در ذهن من پدیدار نبودگویی من دچار اشتباه چرخ گردونمقرار نبوده است که باشمو اینک دچار بودنم!همه مفهوم ها برای من گم گشته...
View Articleگریه
اشک رازیست لبخند رازیستعشق رازیستاشک آن شب ، لبخند عشقم بود.-------اشک راز استلبخند شاید راز باشدعشق یقینا راز استاما آیا اشکهای این شبهای من لبخند عشق هستند؟یا غمهای عشق؟نه!غم جدایی عشق!بیایید...
View Articleبوسه
در آستانه بوسه ای دل انگیزی از توبر پهنای دستان مهر انگیز گرمتمن مست می شوم از نگاه شیرینتشوق درونم را چو بینی ، بر پهنای وجودم بوسه می فرستیو از این احساس دل انگیز ،هرگزت غم نخواهد آمدآری دوست...
View Articleگذار!
یادش بخیر ! اولین مطلب این دست نوشته ها را می گویم ! خاطرت هست؟ حاضری یک بار دیگر با هم بخوانیمش ؟ پس گوش کن: " آغاز راه تنهاي تنها ، توئ يه اتاق سرد با ديوارهاي بي روح ، پنجره هاي بسته حتي حالا كه...
View Articleدو چهره!
چه زیباست دیدن دو چهره معصوم از تو در کنار خود دیدن چهره کودکانه ات گویی مبهوت آینده ای نیامده است و چهره نزدیکت! گویی نگران از آینده با منت! سرنوشت ما آدم ها گویی در چشمانمان پیداست! و برای ان ، من...
View ArticleArticle 2
دچار یعنی عاشقیعنی تحمل سختی ها حتی به خاطر یک دمیعنی تحمل دوری دستان مهربانتبه خاطر یک لحظه دیدن خنده بر لبانتشادی ما انسانها بسی ناپایدار است اگر عشقمان دروغین باشدو همیشه عشق هایی که به سرعت به...
View Articleفاصله ها...
فاصله ها... فاصله ها...دل شکسته ام، از تکرار حادثه ها به دنبال مرهمی هستمتا رد پای زخمی را بزدایم .می خواهم فاصله ها را به فراموشی بسپارم و امید را به خانه کوچک قلبم دعوت کنم.اولین امید من آن وجود پاک...
View Articleناخوانده
خیلی امیدوار بودخیلی منتظر شدوقتی شنید نمیایاول بی محلی کردبه روی خودش نیاوردخب، براش خیلی سنگین بود...ولی وقتی مطمئن شدنتونست طاقت بیارهنتونست بمونهنتونست یه جا بشینهحرکت کرداومد..به پهنای صورتبدون...
View Articleهدیه ی خدا
خلاصه روزها همینجور گذشت و گذشت و ما از بودنت خیلی خوشحال بودیم منم حالم خیلی خوب بود نه ویاری نه مشکلی هر شب میرفتیم بیرون و خوش میگذروندیم تا اینکه رسیدم به هفته ی سیزدهم و سونوگرافی ان تی . اون روز...
View Articleهدیه ی خدا
خوب رسیدیم به هفته چهارده روز بیست و یکم مرداد. چهارروز از ماه چهارم گذشته بود که صبح زود مامان حالش بد شد نمیخوام توضیحش بدم چون بدترین روز زندگیم بود فقط بدون من و بابایی خیلی ترسیدیم و با مامان جون...
View Articleهدیه ی خدا
بازم سلام پسرم اول برات بگم از آزمایش دیابت بارداری که هفته ی بیست و پنجم رفتم بیمارستان و آزمایش دادم وای نمیدونی چقد بد بود اول ناشتا یه سرنگ خون گرفتن بعد یه محلول شیرین دادن خوردم بعد یه ساعت...
View Articleهدیه ی خدا
پسرم روز پنج شنبه پونزده آبان با مامان جون و خاله جون و بابایی رفتیم برات سیسمونی خریدیم کلی چیزای خوشگل و شیک داشت بهترین چیزارو واست خریدم عزیر دلم ایشالا به سلامتی و خوشی تنت کنم البته مقداری از...
View Articleهدیه ی خدا
شنبه بیست و سوم آبان ماه پیش دکتر نوبت داشتم بابایی مرخصی گرفت و باهم رفتیم حدودای پنج و نیم نوبتم شد و رفتم تو. بابایی از پشت در صدای قلبتو شنیده بود وزنم دو کیلو اضافه شده بود و فشارم هم نرمال بود ....
View Articleهدیه ی خدا
سلام مامانی امروز برای چکاپ بعدی میخوام برم پیش دکتر ساعت شش و نیم نوبت دارم بابایی و دایی سامان کارشون تموم شه میان دنبالم . از دیشب داره بارون میاد امسال خیلی زود برف و بارون شروع شد و یکی از سردترین...
View Articleهدیه ی خدا
سلام عزیز دل مامان بابا بالاخره انتظارمون به سر رسید و تو به دنیا اومدی . روز شنبه دهم بهمن با بابایی رفتیم بیمارستان بیستون برای پذیرش عمل سزارین اما قبول نکردن و گفتن دیگه سزارین نمیکنن منم خیلی...
View Articleهدیه ی خدا
سلام پسرم . بالاخره یه فرصتی پیش اومد یه سری به وبلاگ بزنم بس که درگیر توام😝 فک نمیکردم بچه داری انقده وقت گیر باشه حسابی سرگرمم کردی 😘 فقط خواستم بگم خیلی دوستت داریم 😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😘😍😒😘
View Articleهدیه ی خدا
سلام پسرم بالاخره ختنه شدی بیست و دوم اردیبهشت هزارو سیصدو نودو پنج ساعت یازده صبح توسط ملیح السادات که خودش میگه نود درصد پسرای این شهر رو اون ختنه کرده😂 با دایی سامان رفتیم دنبال مادر جون از اونورم...
View Articleهدیه ی خدا
یک سال گذشت . یک سال توام با استرس دلشوره ترس درد سختی و در کنارش خوشحالی و لحظات شیرین. آره پسرم دقیقا یک سال پیش در چنین روزی یعنی بیست و ششم خرداد فهمیدیم خدا تو رو به ما داده وای که چه روزی بود...
View Article
More Pages to Explore .....